• وبلاگ : دستهايي رو به آسمان
  • يادداشت : فاطمه (س) از زبان علي (ع)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    آسمان، اين‌ شبها كه مي‌رسد، عجيب بي‌قراري مي‌كند و زمين، داغ دلش تازه مي‌شود و زخم شرمش، سر باز مي‌كند.
    ملكوتيان حق دارند سر بر ديوار عرش بگذارند و هاي‌هاي گريه كنند.
    و تنها خداست كه مي‌تواند، تسلاي دل علي باشد.
    ماه حق دارد كه گوشه اختفا را بر گريه اختيار كند و ستارگان چه كنند، اگر سر بر شانه يكديگر نگذارند و مصيبت را زبان نگيرند.
    آن خانه نمي‌دانم آن شب به چه قدرتي بر پاي ايستاده بود، آن مدينه چه مدينه‌اي بود كه چنين مصيبتي را تاب آورد و در هم نشكست، آن چه قبرستاني بود كه سرچشمه عصمت را در خويش فرو برد و دم بر نياورد، آن چه خاكي بود كه به خود جرأت داد، فاطمه را از علي جدا كند؟
    چرا آن خانه بر جاي ماند؟ چرا مدينه ويران نشد؟ چرا آسمان در خود نپيچيد؟ چرا بغض زمين نتركيد؟ چرا عالم فرو نريخت؟

    گفته‌اند در عاشورا وقتي زخم در جان خورشيد نشست و زمين، پيكر مبارك حسين را بر خويش قطعه‌قطعه‌ ديد، به لرزه درآمد و آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند از جاي جنبيد.
    در آنجا سجاد ـ سلام‌الله‌عليه ـ دست بر زمين كوفت و زمين را به آرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد.

    آسمان و زمين هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خويش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولي دم نزدند. مويه كردند، ولي فغان نكردند. در خويش شكستند و گريستند، اما ضجه نزدند.
    چه رازي بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين، متلاشي نگشت؟ آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟

    چه رازي بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمه آسمان نشكست و زمين متلاشي نگشت؟
    آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟

    اگر در عاشورا، سجاد ـ عليه‌السلام ـ مشت بر زمين كوفت و آسمان را به آرامش خواند، در آن شب، علي سر بر ديوار كائنات، ملتقاي زمين و آسمان، محور آفرينش مي‌ساييد و با وجود بي‌قرار خويش، همه را به آرامش مي‌خواند.

    مي روم تا به ياد آورم برزخ نبوت و ولايت و بازو بند زخم را بر بازوي تو

    شايدبه اين روئيت جان بسپارم .

    مي خواهم آخرين صدايي كه مي شنوم

    ياد سفير تازيانهاي باشد كه در آسمان چرخيد و بر دستان سيمين تو فرود آمد

    شايد با اين صدا جان بسپارم .

    من طناب و رسن و ريسمان بسيار ديده ام اما مي خواهم

    آخرين ريسماني را به ياد آورم كه بر بازوي علي بستند وكشان كشان بردند .

    آندم كه تو كمر بند علي را به سوي خويش مي كشيدي

    شايد به خاطر آوردن اين اضطراب آسوده ام كند.

    مي خواهم به ياد آورم غلغله پريشان اطراف خانه را كه هر چه بالا مي گرفت

    تو در اندرون خانه بيشتر مي لرزيدي و براي دو ريحانه مي ترسيدي .

    مي خواهم بوي سوخته چوب درگاه خانه را با آخرين نفسهايم به حلقوم برم

    + داداش احمد 
    امان از دل زينب

    سلام بر او و بر پدر بزرگوارش

    سلام بر او و برهمسر گراميش

    سلام بر او و بر قبر بي نام و نشان او

    سلام بر او و بر فرزندان بي مثال او

    سلام بر او و بر آموزه هاي او « من نباشم تا تو باشي »

    سلام بر او بر تمام شيعيان او که پيوسته تمهيد ظهور دارند

    سلام بر او و بر صبح ظهورمهدي (عج) او

    دوستان خوبم بياييم هيچگاه از بيت فاطمه (س) بيرون نرويم